آخرین فرزند امامخمینی(ره) جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۲۴ در قم زاده شد. امام برای زنده داشتن نام و یاد پدربزرگ خود، نام «سیداحمد» را برایش برگزید. در کودکی و جوانی علاقه فراوانی به ورزش بهویژه فوتبال داشت و در سال سوم دبیرستان به عضویت تیم فوتبال قم درآمد. در این مدت در مسابقات مختلف شرکت کرد. در یکی از مسابقات که در شهرری برگزار شد و وی به عنوان کاپیتان تیم، در آن خوب درخشید، شناخته شد و مردم پس از مسابقه او را با شعار «درود بر خمینی»، تشویق کردند.
سیداحمد پس از آنکه در سال ۱۳۴۳ دیپلم طبیعی را از دبیرستان حکیم نظامی دریافت کرد، تیم فوتبال شاهین که از تیمهای معروف ورزشی آن زمان در تهران بود، برای بازی از او دعوت کرد و او با توجه به تبعید امام در این سال به ترکیه، قصد داشت از طریق عضویت در تیم، از کشور خارج شود؛ ولی در نهایت انتخاب نشد. سال ۱۳۴۴، سال کنارهگیری او از فوتبال بود. او برای تحصیل در مدرسه عالی حسابداری تهران پذیرفته شد؛ اما با احتمال مانعتراشی رژیم و نیز تشویق امام بر ترجیح علوم دینی، از رفتن به این دوره صرفنظر کرد. امام در نامههای خود به او تأکید میکرد تنها در صورت خواندن علوم دینی است که هزینههای زندگیاش را تأمین میکند و در غیر این صورت، هیچ کمک مادی به او نخواهد کرد.
تحصیلات حوزوی
سیداحمد خمینی در سال ۱۳۴۵، وقتی برای دومینبار به نجف و دیدار پدر رفت، با اشاره و توصیه پدر، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد. در بازگشت به قم، ادبیات و سطح را در حوزه علمیه فرا گرفت. امام در ۱۹ خرداد ۱۳۴۹، در نامهای خطاب به فرزندش با اظهار خوشحالی از ورود وی به حوزه، سفارش کرد از آغاز همراه با درس و مباحثه، تدریس هم کند و در نامههای متعدد تأکید میکرد با جدیت مشغول درس و بحث باشد و همزمان، در تهذیب اخلاق و تحکیم مبانی دینی نیز بکوشد.
سیداحمد به مدت شش سال، درسهای سطح را به پایان رساند و از سال ۱۳۵۱ در درس خارج فقه و اصول حضرات آیات: شبیری زنجانی، مرتضی حائری یزدی و فاضل لنکرانی شرکت کرد. نیز از درسهای استاد مطهری در قم، آیتالله محمدباقر صدر و سیدمهدی اخوان مرعشی در نجف بهره برد. همچنین در سفرهایی که برای دیدن پدر و مادر خود به نجف میرفت و نیز در مدت اقامت در نجف اشرف در سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶، در درس پدر، برادر خود سیدمصطفی، میرزا باقر زنجانی و برخی استادان دیگر شرکت میکرد و از اواخر سال ۱۳۵۵ از درس اسفار مرحوم رضوانی بهره برد.
وی در تحصیلات بسیار جدی بود و درسهای خود را با برخی طلاب فاضل، از جمله سیدمحمد خاتمی، محمدعلی رحمانی، محمود واحد نجفآبادی و سیدمحمدرضا لواسانی مباحثه میکرد و با توجه به استعداد سرشارش، بهسرعت پیش میرفت. این مباحثهها افزون بر پارهای از متون دشوار قدیمی، برخی از متنهای جدیدتر مانند «اقتصادنا»ی شهید صدر را نیز در بر میگرفت. در سالهای اقامت در نجف، اصول فلسفه و روش رئالیسم (علامه طباطبایی) را که با شرح و پاورقیهای استاد مطهری است، برای خواهران خود تدریس میکرد.
سیداحمدآقا پس از پیروزی انقلاب، با بهتر شدن اوضاع کشور و تثبیت نظام جمهوری اسلامی به تحصیل و تدریس ادامه داد. در این دوره، درس شرح منظومه را که پیشتر نزد آیتالله انصاری شیرازی خوانده بود، بار دیگر بیش از دو سال از آیتالله محمدی گیلانی به صورت خصوصی فرا گرفت و خود ادبیات را در قم و معالمالاصول و شرح لمعه را در تهران تدریس میکرد. پس از رحلت امام نیز به مدت سه سال کفایهالاصول آخوند خراسانی را برای گروهی از اعضای دفتر امام درس داد. او که سالها در درس خارج شرکت کرده بود، در حد اجتهاد در فقه و جامع معقول و منقول بود. برخی تأیید شورای نگهبان برای عضویت وی در مجلس خبرگان را نیز به منزله تأیید اجتهاد او دانستهاند.
همگامی با مبارزه
سیداحمد خمینی همزمان با تحصیل، با فعالیتهای گسترده سیاسی نیز همراهی داشت. او در سال ۱۳۴۴، پس از انتقال امام از ترکیه به عراق، به همراه دوستش کاظم رحیمی به صورت پنهانی از طریق آبادان رهسپار نجف شد و پس از چند ماه اقامت، با اشاره امام به ایران بازگشت و با وجود مراقبتهای شدید ساواک، در اواخر سال ۱۳۴۵ بار دیگر پنهانی عازم نجف شد و در همین سفر، به کسوت روحانیت درآمد. به هنگام بازگشت، مأموران عراقی در مرز خسروی او را شناسایی و دستگیر کردند و به دولت ایران تحویل دادند. وی نزدیک به دو ماه در قزلقلعه زندانی بود و پس از آزادی به قم رفت.
چند ماه پس از آزادی، مأموران ساواک در آبان ۱۳۴۶، به خانه و کتابخانه امام حمله کردند و همه وسایل، کتابها، اسناد و مدارک موجود را جمعآوری و فهرست کردند و به مرکز ساواک بردند. ساواک همچنین هر گونه رفت و آمد و اجتماع در خانه ایشان را ممنوع اعلام کرد. گزارشهای ساواک نشاندهنده نگرانی مأموران امنیتی از مأموریت احتمالی او در ایران یا فعالیتهای او به نام امام است. در این فاصله زمانی تا سال ۱۳۵۲، دهها نامه از امام خطاب به سیداحمد وجود دارد و عمده موضوعات آن عبارتند از: سفارش به تحصیل و تهذیب، مسئله وجوه شرعی، چگونه پرداختن شهریه طلاب، تأکید بر دخالت نکردن او در مسئله مرجعیت، احوالپرسی خانوادگی و ذکر توصیههای لازم، تبریک ازدواج، فروش کتابخانه و خانه و تذکر مسائل مختلف دیگر.
حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد در سال ۱۳۵۲، به همراه خانواده به لبنان رفت و با امام موسی صدر ـ دایی همسرش ـ دیدار کرد. ضمن آشنایی با دکتر مصطفی چمران، تحت نظارت او، با گروههای چریکی فلسطینی ارتباط برقرار کرد و آموزش نظامی دید. وی پس از یک ماه اقامت در لبنان، به نجف و سپس مکه رفت و پس از انجام اعمال حج، از راه سوریه به لبنان رفت و دیدارهایی با امام صدر و دکتر چمران داشت که موجب نگرانی مأموران ساواک و جستجو از علت و چگونگی آن شد. سرانجام پس از هفت ماه، به ایران بازگشت.
امام در اسفند ۱۳۵۲، در نامهای از وی خواست تا با هماهنگی آیتالله پسندیده و همکاری جمعی از بزرگان حوزه، به ساختن تعدادی خانه برای طلاب اقدام کنند. این اقدام حساسیت ساواک را برانگیخت و آن را بهمنزله عزم روحانیان در گسترش حوزه علمیه و قرار دادن قم به عنوان پایگاه وسیع روحانیان شمرد و از آن جلوگیری کرد. سیداحمد خمینی در دوران تبعید امام، در ایجاد ارتباط میان ایشان و انقلابیان نقش مهمی داشت و مسائل ایران را به ایشان منتقل میکرد و دستورها و رهنمودهای امام را دریافت میکرد. او همچنین به دستور امام به دیدار خانواده زندانیان سیاسی و تبعیدیها میرفت و از نزدیک در جریان مسائل و مشکلات آنان قرار میگرفت و کمکهای مالی در اختیارشان میگذاشت. ارتباط نزدیک او با هستههای مقاومت اسلامی و بسیاری از شخصیتهای روحانی مبارز و انقلابی جدیتر شد و او مطمئنترین راه برای ارتباط با امام و رساندن پیامها به ایشان بود.
سید احمد برای فعال نگهداشتن بیت امام از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد و با وجود سختگیری ساواک، بازداشت و حتی کتکخوردنهای شدید، کوشید بیت ایشان در قم بسته نشود و همچنان مراسم و مجالس دینی و جلسات روحانیان را برقرار نگاه میداشت. در سال ۱۳۵۵، بازداشت برخی از مبارزان، که یکی از اتهامات برخیشان ارتباط با سیداحمد بود، وضعیت را برای وی ناامن کرد؛ از این رو با هماهنگی محمد منتظری و به مدت دو هفته، به پاکستان و سپس بیروت رفت و پس از دیدار با امام صدر و چمران، عازم نجف شد.
اوجگیری نهضت اسلامی
با رحلت مشکوک آیتالله سیدمصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶، حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد به دلیل ضرورت حضور در کنار پدر و انجام مسئولیتهای برادر، از بازگشت به ایران منصرف شد و در نجف ماند. با توجه به اعتماد کاملی که امام به فرزندش داشت، وی را به جای سیدمصطفی وصی خود قرار داد و وصایای خویش را به او گفت. در همین ماهها نهضت اسلامی اوج میگرفت و رفت و آمدها از ایران و اروپا به نجف بیشتر شد و سیداحمد حلقه اتصال و هماهنگکننده این ارتباطات بود. او با درخواست خبرنگاران نشریههای اروپایی برای انجام مصاحبه با امام، شرایط این دیدار را در عین نظارت شدید مأموران عراقی، آماده میکرد؛ چنانکه روزنامههای فرانسوی لوموند و فیگارو توانستند با امام مصاحبه کنند.
اوجگیری نهضت اسلامی و ایجاد روابط حسنه دولت ایران و بعث عراق، که به ایجاد محدودیتهای شدید برای فعالیت سیاسی امام در پاییز ۱۳۵۷ انجامید، تصمیم امام برای هجرت از عراق را در پیداشت و ایشان رهسپار فرانسه شدند. در مدت اقامت امام در فرانسه که حدود چهارماه به درازا کشید، سیداحمد همواره همراه و ملازم پدر بود و در برنامهریزیها، مصاحبهها و دیدارهای ایشان با افراد و رسانههای گروهی نقش اساسی برعهده داشت و در آن موقعیت حساس، وظیفه خطیر محافظت از جان امام بر عهده وی بود.
همراهی با امام و انقلاب
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سیداحمد همواره در کنار امام و مشاوری مورد اعتماد و بازویی توانا برای ایشان بود. امام با پذیرش سمتهای حکومتی فرزندش مخالف بود و معتقد بود وی به صورت آزاد بهتر میتواند به اسلام و مردم خدمت کند؛ ولی به خواست امام برای ابلاغ و دریافت سریعتر گزارشهای جلسات مسئولان، در جلسات سران سه قوه، شورای عالی دفاع و مجمع تشخیص مصلحت شرکت میکرد و در صحنههای مختلف انقلاب اسلامی مانند امور جنگ تحمیلی، مقابله با شورش و خنثی کردن غائله منافقین و بنیصدر، و به عنوان یک عنصر خوشفکر، باهوش و باتجربه به پیشبرد جلسات مسئولان کمک میکرد.
نقش او در دوره جنگ تحمیلی بیبدیل بود و هیچکس دیگر نمیتوانست این نقش را ایفا کند. به دستآوردن اطلاعات دقیق از آخرین وضعیت نیروهای خودی و قوای دشمن، تدوین دیدگاههای افراد درباره جنگ و جمعبندی آخرین گزارشها از مواضع دولتها و مجامع بینالمللی و رسانیدن این اطلاعات به امام، مسئولیت سنگینی بود که وی آن را به بهترین وجه انجام میداد. او پیامهای امام را در کمال امانت منتقل میکرد و پاسخ و واکنش آن جمع یا فرد را بدون کوچکترین تغییری به ایشان میرساند و نظر خود را جداگانه بیان مینمود. در آغاز دوره بازسازی نیز به عنوان امین امام، در جلسات مسئولان شرکت میکرد و مسائل و موضوعات کشور را به اطلاع ایشان میرساند.
سیداحمد در ماجرای کنارهگیری آیتالله منتظری از قائممقام رهبری، تلاش کرد کار به عزل و جدایی نکشد، ولی به نتیجه نرسید، کتاب «رنجنامه» که در همان زمان منتشر شد، به شرح تفصیلی این ماجرا و علل و عوامل این قضیه از زبان وی پرداخته است. به گفته مقام معظم رهبری، سیداحمدآقا در طول سالهای مدیریت دفتر امام، همراهی دلسوز و مطمئن، مشاوری امین، یاری دیرین و سربازی فداکار برای امام بود. مسئولان کشوری و لشکری به واسطه او میتوانستند به راحتی از امام رهنمود بگیرند یا گزارشهای خود را تقدیم کنند. او مهمترین عامل پیشبرد آرمانهای انقلاب اسلامی و نظام را حفظ اتحاد مردم و مسئولان میدانست و در حفظ و تقویت آن میکوشید؛ به مردم فقیر و مستضعف بسیار توجه داشت و بارها برای اطلاع از وضعیت مناطق فقیرنشین به استانهای محروم از جمله هرمزگان، سیستان و بلوچستان و مناطق مرزی سفر کرد و در همصحبتی با مردم، پای درد دل آنان نشست.
مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
درک ضرورت و اهمیت وجود مرجعی برای تنظیم و انتشار اسناد، کتابهای علمی، سخنان شفاهی و مکتوب امامخمینی(ره) به گونهای که بهویژه پس از رحلت ایشان شائبه و اختلافی در آن نباشد، موجب شد سیداحمد در ۱۷ شهریور ۱۳۶۷، در نامهای به امام ضمن شرح ضرورت و اهمیت این موضوع، از ایشان بخواهد تا تکلیف آن را روشن کند. امام با اشاره به صاحبنظر بودن سیداحمد در مسائل سیاسی ـ اجتماعی و با توجه به اینکه در تمام فراز و نشیبها همراه ایشان و متصدی امور سیاسی و اجتماعی مربوط به ایشان بوده، او را برای تدوین و تنظیم تمام مسائل مربوط به خود برگزید. او بر اساس حکم مذکور، «مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی» را در سال ۱۳۶۷ تأسیس کرد.
استواری بر خط امام خمینی
سیداحمد بسیار بیش از علاقه پدر و فرزندی، به مرحوم امام علاقه داشت و حیثیت امام را حیثیت اسلام و نظام میدانست و معتقد بود بسیاری از ابعاد شخصیت ایشان برای مردم ناشناخته است. وی جریانهای اسلامی و انقلابی موجود در کشور را، از پیروان ولایت و دلسوز نظام و انقلاب، و اختلاف میانشان را اختلاف سلیقه در مسائل فرعی میدانست و برای متعادل نگهداشتن نیروهای انقلابی با وجود سلیقههای گوناگون، بسیار میکوشید و همواره به صورت رابطی بیطرف میان آنان عمل میکرد. وی وجود دیدگاههای مختلف میان نیروهای سیاسی معتقد به نظام و انقلاب در چارچوب قانون اساسی را به زیان انقلاب نمیدانست و معتقد بود طرح دیدگاههای مختلف موجب رشد افکار و تقویت نظام است؛ در عین حال، خود وارد کشمکشهای جناحی و رقابتهای سیاسی نیروهای انقلابی نمیشد و همیشه تلاش میکرد میان جناحهای مختلف هماهنگی ایجاد کند. او بارها اعلام کرد به هیچ دسته و گروه و جمعیتی وابسته نیست و در هیچ حزب و سازمانی عضویت ندارد.
امام نیز سیداحمد را «عزیزترین فرد» نزد خود میدانست و علاقه و ارتباط عاطفی عمیقی با او داشت. ایشان در چندین نامه او را عزیز، نورچشمی، مورد وثوق و فرزند مکرم خطاب کرده و همواره درباره مسائل مختلف شخصی و نیز مسائل مربوط به خانواده، بستگان و امور بیت و دفتر ایشان، او را راهنمایی میکرد.
امام در سال ۱۳۶۱ سیداحمد را وصی در امور شخصی خود قرار داد و به درستکاری و امانتداری وی شهادت داد و به صورت جدی و صریح از وی دفاع کرد. امام حضور و همراهی سیداحمد را با خود مهم میدانست و علاقه داشت او همواره در کنارش باشد و وی را در مسائل سیاسی و اجتماعی صاحبنظر میدانست که با صداقت و کیاست در تمام فراز و نشیبها در کنار ایشان بوده و امور سیاسی و اجتماعی را اداره کرده است. با این حال، به او خاطرنشان کرد که تا زنده و منشأ تأثیر است، انتقاد و تهمت و شایعهسازی علیه او اجتنابناپذیر است، زیرا عقدهها زیاد، توقعات روزافزون و حسادتها فراوان است، پس باید خود را برای جفاهایی که پس از مرگ ایشان به حساب وی میگذارند، آماده کند.
دفاع امامخمینی(ره)
جایگاه حساس و نقش بسیار مهم سیداحمد، سیل شایعات و تهمتها را متوجه وی کرد؛ به گونهای که امام بهرغم موافق نبودن فرزندش با دفاع ایشان از او، در ۲۳ آبان ۱۳۶۱ در پیامی با اشاره به اینکه احتمال قوی میدهد که پس از ایشان، گروهها و اشخاصی بخواهند برای انتقامجویی به بعضی از نزدیکان و دوستانشان تهمتهای ناروایی را نسبت دهند و احیاناً به عنوان دفاع، انتقام ایشان را از آنان بگیرند، اعلام کرد احساس وظیفه شرعی میکند که برای رفع ظلم و تهمت، نظر خود را نزد ملت عزیز اظهار کند تا از ناحیه ایشان کوتاهی نشده باشد و دین خود را به عنوان یک مسلمان و یک خویشاوند ادا کرده باشد.
امام در این نامه خدا را شاهد و ناظر گرفت و در پیشگاه حق تعالی گواهی داد که از زمانی که فرزندش، سیداحمد وارد مسائل سیاسی شده است، از وی رفتار یا گفتاری که برخلاف مسیر انقلاب اسلامی ایران باشد، ندیده است و در تمام مراحل، از انقلاب پشتیبانی کرده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب، معین و یاور ایشان بوده است. همچنین شهادت داد که سیداحمد کاری که برخلاف نظر ایشان باشد، انجام نداده و در امور مربوطه، چه در اعلامیهها و حتی در الفاظ اعلامیهها و یا ارشادها و راهنماییها، بدون مراجعه به ایشان تصرف و دخالتی نکرده و اگر در امری نظری داشته، صرفاً تذکر داده است و تذکراتش نیز صادقانه بوده و برخلاف مسیر انقلاب و مصلحت نبوده است؛ چنان که اگر ایشان تذکراتش را صحیح میدانسته، پذیرفته و اگر نمیپذیرفته، وی از قول و نظر ایشان تخلف نمیکرده است.
امام همچنین با اشاره به اینکه برخی مخالفان انقلاب گاهی سیداحمد را متهم میکنند که در امور مالی ایشان دخالت میکند، یادآور شد که او چنین دخالتی نداشته و ضبط و حفظ بیتالمال در اختیار بعضی افراد مورد وثوق و اعتماد بوده است و اگر سیداحمد برای اشخاصی وجوهی خواسته است، تنها در حد پیشنهاد بوده و شخص ایشان با واسطه یا بیواسطه وجه را به اشخاص مورد نظر رسانده است. ایشان تأکید کرد سیداحمد در هیچ بانک داخلی و خارجی و هیچ مؤسسهای پولی ندارد و نیز مالک زمین مزروعی و غیرمزروعی یا ساختمان و مانند آن نیست و اگر پس از ایشان، فرزندش در داخل یا خارج کشور مالک چیزی از این امور بود، دولت وقت میتواند با حکم فقیه، آن اموال را مصادره کند و وی را تحت تعقیب قرار دهد.
امام همچنین درباره اتهام طرفداری فرزندش از بنیصدر، تصریح کرد مادامی که خود ایشان از بنیصدر به واسطه بعضی مصالح، جانبداری میکرد، سیداحمد نیز طرفدار او بود؛ ولی از زمانی که ایشان پردهها را بالا زده و بنیصدر را برکنار کرده است، حتی یک مرتبه از او طرفداری نکرده است. ایشان در این پیام از فرزند خود خواست که با تکیه بر خدا، از هیچکس غیر او نهراسد و به واسطه تهمتها و مخالفتها، در خدمت به خالق و خلق، به خود تزلزل و تردید راه ندهد و در کنار وفاداران به انقلاب و متعهدان در راه اسلام و هدف، به خدمت هر چه بیشتر قیام کند.
امام همچنین در آذر ۱۳۶۶، در نامهای وصیتگونه به فرزند خود که بیان توصیههای اخلاقی و عرفانی بود، دلیل هجمهها و تهمتهای زیاد به او را با وجود اینکه در هیچ شغلی از مناصب نظام مشغول نیست، «جرم فرزندی» ایشان دانست که از نظر فرهنگ شرق و غرب، کمجرمی نیست و وی باید در انتظار هجمههای شدیدتر باشد. ایشان به فرزند خود تأکید کرد با ایمان به خدا و اعتماد به حکمت بیانتهای او، همه تهمتها و آزارها را تحفهای از دوست برای سرکوب نفسانیت بداند و خداوند را برای این نعمت شکرگزار باشد. ایشان در این نامه با اشاره به مخالفت سیداحمد برای اعلام حمایت از او، خود را موظف به شهادت بر تبرئه او دانست و بار دیگر تصریح کرد سیداحمد از روزی که مشغول اداره امور ایشان شده تا زمان نوشتن این نامه، قدمی یا قلمی برخلاف گفتار و نوشتار ایشان برنداشته و تاکنون دیناری از بیتالمال برای مصارف شخصی خود هزینه نکرده است و ایشان خود زندگی سیداحمد را از مال شخصی خود اداره میکند.
سفارشها و نامههای امام
امام کتاب «آداب الصلاه» خود را که اثری عرفانی و معنوی است، به سیداحمد خمینی هدیه کرده و در نامههایی که خطاب به او مینوشت، تذکرات، نصایح و سفارشهای مهمی را مطرح میکرد؛ از جمله از وی میخواست که با همه توان در خدمت به مردم بهخصوص محرومان، مستمندان و مظلومان بکوشد و از کمک به متصدیان امر و دولتمردان جمهوری اسلامی کوتاهی نکند؛ اما در عین حال هیچگاه برای به دست آوردن مقام و منصب قدمی برندارد. ایشان در چند نامه و یادداشت تربیتی، خطاب به فرزند خود نوشته، مطالب تفصیلی عرفانی را یادآور شده است و ضمن سفارشهای اخلاقی، تربیتی، عرفانی و اجتماعی مهم، وی را به تفکر در الطاف الهی، انکار نکردن مقامات معنوی و روحانی، انس با قرآن و میراث معصومان(ع) و دعاها و مناجاتها، جدیت در تهذیب نفس، پرهیز از دنیاطلبی و تحصیل رضای حق فرا خوانده است و در برابر تهمتها و شایعهپراکنیهایی که علیه او میشود، وی را به صبوری و تحمل رنجها سفارش کرده است.
امام همچنین به او سفارش کرد فرصت را از دست ندهد و در جوانی، در تهذیب نفس و اصلاح اخلاق و کردار خود بکوشد و سعی کند به گونهای رفتار نماید که هنگام مرگ، حقالناس بر گردنش نباشد و در خدمت و اطاعت از مادر و برآوردن رضایت او بکوشد و به خوشرفتاری با خویشان و نزدیکان و همسر و فرزندان توجه کامل داشته باشد؛ نیز وی را به تعهد و شانه خالی نکردن از زیر بار مسئولیت خدمت به خلق دعوت میکرد و تأکید مینمود دوستان و معاشران وارستهای برگزیند، از حب دنیا و شهرت بپرهیزد، در توطئهها استقامت ورزد و از تهمتها و شایعات هراسی به دل راه ندهد، فرزندانش را درست تربیت و با مهر و محبت و صفا با اهل خانه رفتار کند و طریق صالحان را بپیماید.
پس از امامخمینی(ره)
پس از رحلت امام، حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی در توجه مجلس خبرگان رهبری، به رهبری آیتالله خامنهای مؤثر بود؛ چنان که پس از تعیین ایشان به رهبری، به ایشان تبریک گفت و از خبرگان برای این انتخاب سپاسگزاری کرد. در این دوره سیداحمد به عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب شد. همچنین رهبر معظم انقلاب در هفدهم فروردین ۱۳۷۰ وی را به نمایندگی ولی فقیه و سرپرستی حاجیان ایرانی برگزید؛ ولی او به سبب تمایل نداشتن مادرش، آن را نپذیرفت. خود او نیز که از طرف مردم تهران به عضویت مجلس خبرگان رهبری انتخاب شده بود، پیشنهاد آیتالله هاشمی رفسنجانی برای نامزدی نمایندگی مجلس و سپس ریاست مجلس را نپذیرفت.
حاج سیداحمدآقا همراه با تحول روحی در اواخر عمر، در بیابان کویری کوشک نصرت (میان جاده تهران ـ قم) در خانهای محقر به مطالعه کتب عرفانی، دعا و خودسازی و تقویت حالات معنوی میپرداخت و میکوشید با رهایی از تعلقات مادی، خود را آماده سفر آخرت کند و گاهی تنی چند از اهل دعا و معنا را در خلوت تنهایی میپذیرفت. وی سرانجام در شامگاه ۲۵ اسفند و در ۴۹ سالگی درگذشت. پیکر او روز بعد در مراسم باشکوهی تشییع شد و رهبر انقلاب بر او نماز خواندند و بنا بر وصیتش، کنار مزار پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.
آثار وی شامل پیامها، سخنرانیها، مصاحبهها، نامهها، احکام و مکاتبات از ۸ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۹ اسفند ۱۳۷۳ در مجموعهای دوجلدی با نام «مجموعه آثار یادگار امام» گردآوری و به همت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی چاپ شده است.
*دانشنامه امامخمینی
(با تلخیص و حذف منابع)